یادگار سال ها تحصیل روانشناسی

..................Only About Psychology.................

یادگار سال ها تحصیل روانشناسی

..................Only About Psychology.................

یک روز بزرگ برای آزادی...

این آهنگ از گروه پینک فلوید هستش... نمی دونم تا حالا چیزی ازش شنیدین یا نه...
ولی اگه هم نشنیدین این یکی رو بشنوین .. چون خیلی زیبا و پر محتواست....
لحن محزون و سرشار از تأسف گیلمور روی پس زمینه زیبایی از بیس و پیانو،
از همون ابتدای آهنگ ذهن رو متوجه پیام و مقصود اصلی گیلمور که در پشت ظاهر
ساده کلمات و بی ربط بودن بندهای شعر نهفته است می کنه...


انسان هایی که گمان می کنند این دیوارها و قفل ها هستند که آزادیشان را دزدیده اند،
با فروریختن این دیوارها جام های خود فریبی را به هم می زنند...
در حالیکه...

 

 

 

A Great Day For Freedom

"by Gilmour, Samson"

 

On the day the wall came down


They threw the locks onto the ground


And with glasses high we raised a cry for freedom had arrived

On the day the wall came down


The Ship of Fools had finally run aground


Promises lit up the night like paper doves in flight

I dreamed you had left my side


No warmth, not even pride remained


And even though you needed me


It was clear that I could not do a thing for you

Now life devalues day by day


As friends and neighbours turn away


And there's a change that, even with regret, cannot be undone

Now frontiers shift like desert sands


While nations wash their bloodied hands


Of loyalty, of history, in shades of gray

I woke to the sound of drums


The music played, the morning sun streamed in


I turned and I looked at you


And all but the bitted residue slipped away...slipped away

 

 
 
 
 
 
نظرات 4 + ارسال نظر
وروجک چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 03:48 ب.ظ

زیبا بود..

ممنون

قابلتون و نداشت...

یاس شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 01:52 ب.ظ

من که ترجمشو نمی دونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

psyhoman شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 03:27 ب.ظ

هیچ ترانه ای رو نباید با ترجمه از شکل و حالت زیبای خودش درآورد...
دیگه مجبورم کردی.... :

روزی که دیوار فرو ریخت
قفل ها را روی زمین پرت کردند
گیلاس ها را بالا بردیم و فریاد زدیم... چرا که آزادی آمده بود...
و روزی که دیوار فرو ریخت
کشتی احمق ها سرانجام به گل نشسته بود
وعده ها شب را روشن ساخت و نور در پرواز بود
خواب دیدم که از پیشم رفته ای
نه گرمایی مانده بود و نه حتی غروری
و حتی با این که به من احتیاج داشتی
مشخص بود که هیچ کاری برایت نمی توانم بکنم (اشاره به پوچی و بی انگیزگی و عشق و محبت قرن بیست و یکمی)
حالا زندگی روز به روز بی ارزش تر می شود
هنگامی که دوستان و همسایه ها دیگر خیرشان به ما نمی رسد
و تغییری دارد انجام می شود، که حتی اگر پشیمان هم شویم،
قابل برگشت نیست.
حالا مرزها مثل شن های صحرا این ور و آن ور می روند
هنگامی که ملت ها شانه خالی می کنند از زیر بار مسئولیت
صداقت، تاریخ، در سایه روزهای سیاه
با صدای طبل ها از خواب بیدار شدم
موسیقی می نواختند، نور خورشید صبحدم جاری می شد
برگشتم و به تو نگاه کردم
و همه چیز از بین رفت... جز ذره هایی تلخ (دلگیری های مختصر)

یاس یکشنبه 6 مرداد 1387 ساعت 12:57 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد