سایه سایه ، مترسک و سایه
گربه های حریص همسایه
سایه هایی که در صف یک بانک
بانک های سقوط سرمایه …
سایه سایه ، مترسک و سایه
مردهای عمیق صد لایه
مردهای بدل شده به درد
دردهای حقیر و بی مایه
مرد بودن در این جهان دردی ست
مثل درد کشیدن ِ…( ناخن!)
مثل وقتی که دست من خالی ست
مثل وقتی که دست تو پای ِ ↓
آسمان را به فقر می بندد
و خیابان به درد می خندد