در خویش می گدازم و دستانم شعله شعله به سمت تو قد میکشد
در خویش می گدازم و لهیب آه مکررم افق افق می شکافد و پیش می راند
در خویش می گدازم و سجده سجده زمزمه ی ذکر تو را مرهم آرامشم می کنم
در خویش می گدازم و قطره قطره بلور گدازنده ی اشک
چون شهاب های داغ بی آرام از آسمانه ی چشم هایم جاریست
بی خنکای عنایتت
معبود
جز خاکستری در دست باد نیستم
آسمان رحمتت هماره آبی باد
ای که سفره ی محبت تو پر رنگ است
معبود من
حقیقت یکتای مطلق
استوار
بر کنگره ی عرش ایستاده ای
و عطر لطف و رحمت بر جهان می پاشی
قطره قطره با هر باران نازل میشوی
و برگ برگ با هر درخت به آسمان سر می کشی
دریاب معبود من
این دست های نیایشی را که دیری است
جراحت روح مرا فریاد می کشد.
خیلی عالی بود... خیلی زیبا... فوق العاده شروع کردین... موفق باشی....